تاريخ : یک شنبه 8 فروردين 1395 | 4:17 PM | نويسنده : حدیثه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 2 بهمن 1394 | 11:45 PM | نويسنده : حدیثه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 2 بهمن 1394 | 11:39 PM | نويسنده : حدیثه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 2 بهمن 1394 | 11:27 PM | نويسنده : حدیثه

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394 | 8:15 PM | نويسنده : حدیثه

آدم نمی داند در درون قلب دیگران چه می گذرد...
 
و او چگونه و به چه شکلی دوستت دارد...


وقتی کسی می گوید "دوستت دارم"...
 
مشخص نیست که چرا و چگونه دوستت دارد !...
 

دلیل به وجود آمدن این حس که او دوست داشتن فرض کرده 
 
کدام خصوصیت توست ؟؟..
 

و خود این حس در قلب او چقدر با چیزی که تو "دوست داشتن"
 
قلمداد می کنی متفاوت است !...


یادم می آید بچه بودم (شش-هفت ساله)..
 
یک نقاشی ساده از دو تا بچه (یک دختر، یک پسر) که داشتند با هم حرف می زدند .
 
توی یکی از کتابای خواهر بزرگترم دیدم..
 
دختر به پسر گفته بود: " من ماهی خیلی دوست دارم"...
 
 
و توی ابر فکر بالای کله اش ...
 

یک ماهی قرمز داشت توی تُنگ شنا می کرد.
 

بعد پسر گفته بود: "من هم همینطور" ...
 
و توی کله ی او یک ماهی بود که داشت توی ماهیتابه جلزو ولز میکرد!


یادم می آید تا مدتها هر وقت می خواستم بگویم فلان چیز را "دوست دارم" 
 
به تته پته می افتادم که حالا نوع دوست داشتنم را چطور توضیح بدهم
 
تا اشتباه نشود!
 
تا همین امروز هم فکر می کنم به هر کس گفته ام " دوستت دارم"..
 
نفهمیده چطوری دوستش داشته ام !...
 
واگر کسی جایی پیدا شده که خیال کرده مرا دوست دارد ...
 
در نهایت به شیوه ی خودش دوست داشته...
 

 " سیمین بهبهانی "

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394 | 8:9 PM | نويسنده : حدیثه

دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست،
مرا شاد میکند....
لبخند را به دنیایم هدیه میکند.....
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم..!!
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم . . .
دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت،
تو ساده باور کن که من سخت دوستت دارم . . .
و من هنوز تو را مثل “ تمام شد ” مشق شبم دوست دارم . . .
دوستت داشتم،
دوستت دارم،
و دوستت خواهم داشت.....
از آن دوستت دارم ها.....
که کسی نمی داند،
که کسی نمی تواند،
که کسی بلد نیست !

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394 | 7:58 PM | نويسنده : حدیثه

وقتی گیر می دهم به تو

وقتی با هر جوابی بهانه می گیرم

وقتی حسادت می کنم و تو کلافه می شوی

وقتی تلخ و تلختر می شوم!

وقتی با بغض و گریه تو را به شدت از خود می رانم ....

                                                               یعنی عاشقتم

                                             و برای داشتنت در حال جنگیدنم !

 

اگر روزی ساکت شدم و اوج گیر دادنم شد گفتن "هر جور راحتی"

                                                          یعنی احساس خطر...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394 | 7:49 PM | نويسنده : حدیثه

ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند …
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد …
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ….
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است …!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین …
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394 | 7:40 PM | نويسنده : حدیثه

طبیعی است
پاییز جای تاسبتان را میگیرد
ولی قبول کن ....
هیچکس جای تورا نمیگیرد

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 4 آذر 1394 | 7:6 PM | نويسنده : حدیثه

عاشق اون روزیم که
عسلم از مهدکودک بیاد..
تند تند سلام کنه ...
بعد بگه مامانی بابایی:
" فلدا تولد دوشتمه....
یه ذره مکث کنه..
بعد موهاشو بکشه
پاهاشو بکوبه زمین و بگه:
" حالا چی بوپوشم "??????
??????
بهش بگم:عسلی تو که تازه لباس خریدی بابایی پول نداره دیگه
دخترم چشاشو ریز کنه و دست ب کمر واسته بگه:عه حالا چه نوبت من سد پولات تموم سد؟                                                 واسه خانوم خانومات پول دالی ماسه من ندالی؟ حالا چه اینطولی سد منم میلم دنبال ی شوهل خوب میگلدم
بعدشم قر بده و برررره تو اتاقش...
بهش بگم:قربون عسلم برررم ک هرچی اخلاق تو مامانشه ب ارث برررده.بدو حاضرشو بریم برات لباس بخررررم...
بعد در اتاق و باز کنه و بدو بدو بپره بغلم بهم بگه:عاشقتم بابایی...منم علوس خودت میسم...
بعد بهش بگم:من فقط عاشق خانومه خودمم..

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 1 آذر 1394 | 7:37 PM | نويسنده : حدیثه

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل

تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 30 آبان 1394 | 7:35 PM | نويسنده : حدیثه

توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 23 آبان 1394 | 10:50 PM | نويسنده : حدیثه

✔میدونی ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ؟

❥• یعنی ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭﺗﻪ
ﯾﻬﻮ ﺩﻣﺎﻏﺸﻮ ﺑﮑﺸﯽ ﺗﺎ ﭼﺸﺎﺵ ﭘﺮ ﺍﺷﮏ ﺑﺸﻪ
ﺑﮕﻪ ﺁﺧﻪ ﻣﮕﻪ ﺧﻞ ﺷﺪﯼ ؟
ﺑﮕﯽ ﺁﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻞ ِﺗﻮ !

❥•وقتی ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺑﺤﺚ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭼﺸﻤﺎﺗﻮ ﺭﯾﺰ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ
ﺧﺎﮎ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ
ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﯼ ؟
ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ ؟
ﺍﺻﻼً ﮔﻮﺵ ﻧﻤﯿﺪﯼ ﻫﺎ !
ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﺩ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻪ
ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﯽ ؟
ﺩﻭﺳﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺧﺐ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !

❥•یعنی بگیری محکم گازش بگیری که جیغش دربیاد
بگی لوووس!دردت اومد؟
خب بده جاشو بوس کنم


❥•دﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﯾﻬﻮ ﻭﺳﻂ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﭙﺮﯼ ﻭ ﺑﮕﯽ
ﺗﻮ ﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ
ﻣﻦ ﺍﯾﺸﻮﻧﻮ ﺧﯿﻠﯽ دوس دارم
ﺧﺐ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ

❥•یعنی اینکه ساعت 5 صب که خوابه
آب بریزی رو سروصورتش
و وقتی بیدار شد
بگی دلم برات تنگ شد چقد میخوابی!

❥•دﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ
ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ای
آره من دیووووووووووووووونتم عشقمم

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 23 آبان 1394 | 10:30 PM | نويسنده : حدیثه

من عاشق وقتيم كه

مي پرسم:

من كجاي زندگيتم؟

اونم ميگه:

ديووووونه

تو خود زندگيمي...

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 19 آبان 1394 | 11:21 AM | نويسنده : حدیثه

آخر دنيا كجاست؟

وقتي ناراحتي ، با خودت ميگي كاش آخر دنيا بود!

وقتي ديگران ناراحت مي بيننت ميگن: مگه دنيا به آخر رسيده؟

آخرش اين آخر دنيا خوبه يا بد؟!

اصلأ آخر دنيا كجاست؟

اگه تو پيشم نباشي،همه جا و هر لحظه اش، واسه من آخر دنياست...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394 | 1:47 PM | نويسنده : حدیثه

زندگي فهم نفهميدن هاست/ 

  زندگي پنجره اي باز به دنياي وجود/

تا كه اين پنجره باز است، جهاني با ماست/ 

آسمان،نور،خدا،عشق،سعادت با ماست/

زندگي درك همين اكنون است/ 

زندگي شوق رسيدن به همان فرداييست/

كه نخواهد آمد/ 

تو نه در ديروزي و نه در فردايي/  

ظرف امروز پر از بودن توست/ 

شايد اين خنده كه امروز دريغش كردي/

آخرين فرصت خنديدن توست/

زندگي رسم پذيرايي از تقدير است/ 

زندگي فاصله ي آمدن و رفتن ماست/ 

زندگی همهمه مبهمی از خاطره هاست/   

هر کجا خندیدیم زندگی هم آنجاست....  

زندگی شوق رسیدن به خداست/ 

خنده کن بی پروا/

خنده هایت زیباست....

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 25 مهر 1394 | 5:27 PM | نويسنده : حدیثه

تو میروی …

اما بدان چیزی عوض نمی شود

پای ما تا ابد گیر است …

من و تو

شریک جرم یک مشت خاطره ایم …

ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 25 مهر 1394 | 5:6 PM | نويسنده : حدیثه

بادی بذر تـو را در دلـــم انداخـــت و ُ رفــت

من مانـــده ام و ُ این  ریشــه ی قطــور دلــدادگی

و هـــزار جــوانه ی شــکفته از یـادَت

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 15 مهر 1394 | 9:9 PM | نويسنده : حدیثه
عصر عصرتنهاييست،
نگاه كه كني ميبيني همه ترجيح ميدهند صندلي جلوي تاكسي بنشينند،
همه تلاش ميكنند آهنگهاشان را تنهايي گوش بدهند،
هيچكس دوستي را براي هميشه اش نگاه نميدارد

 چون اينجورچيزها تاريخ مصرفشان گذشته،
وسيله هاي آشپزخانه ها نيازي به مادر ندارند و دوربينهاي 
عكاسي نيازمند كسي نيست كه بتواند بگويد سه،دو،يك..
خودت نگاه كن ميبيني سلفي ها و مونوپاد
ها چقدرخوب تنهايي را حفاظت ميكنند

 تا مجبورنشوي از رهگذري در پارك خواهش كني پرتره ي زيبايي از 
دوستيهايتان رسم كند و مجبور نشوي لبخندي از اجبار تحويلش بدهي...
چون نه دوستي هست نه رهگذري،همه ي رهگذر ها درحال چك كردن پيام هستند،
هركدام از سرنشينان تاكسي آهنگي را به تنهايي گوش ميدهند،

اگر خدايي ناكرده روزي از اجبار سوالي از كسي پرسيدي حتما بابت 
خدشه دار شدن حريم وسيع تنهايي اش مفصل عذر بخواه،
يادت باشد آن چند نفري كه هنوز دوروبرت هستند را نپراني،
مراقب دوستیهایمان باشیم...
 
ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 15 مهر 1394 | 9:9 PM | نويسنده : حدیثه

عشق،

خطای فاحشِ فرد

در تمایز یک آدم معمولی

از بقیه آدم های معمولی است.

- جرج برنارد شاو

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 15 مهر 1394 | 9:3 PM | نويسنده : حدیثه

باران رو دوست دارم .. 

صدایش .. هوایش .. عطرش .. نفس هایش ...

باران را دوست دارم 

مثل خودم دیوانه است .. 

کاری ندارد چه هستی و کی هستی ..

وقتی بیاید .. هوایت را عوض میکند . .. 

دیوانه ات میکند باران .. 

با باران 

میتوانی زندگیت را از نو شروع کنی

تمام حرفها و کنایه هارا دور بریزی و یکبار دیگر

شروع کنی

باران شاید .. 

شاید دلتنگ کسی است که نیست .. 

باران را دوست دارم 

چون ...

مثل خودم استــ ..

بی هوایت میکند .. دیوانه ات میکند .. !

سهراب اشتباه میگوید که زیر باران میتوان عاشق شد

زیر باران بایـــد عاشق شد ...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 15 مهر 1394 | 8:36 PM | نويسنده : حدیثه

آب بسيار است ..

اما غرق شدن درچشمان کسی که 

دوستش داری لذتی دیگرداره

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 9:52 PM | نويسنده : حدیثه

زندگی به من آموخت که
هر چیزی قیمتی دارد ...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت میشود !
 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 20 شهريور 1394 | 4:31 PM | نويسنده : حدیثه

کاش می شد قلب ها آباد بود

کینه و غم ها به دست باد بود

 


کاش می شد دل فراموشی نداشت 

 

نم نم باران هم آغوشی نداشت

 


کاش می شد کاش های زندگی 

تا می شد در پشت قاب بندگی

 


 

کاش میشد کاش ها مهمان شوند

درمیان غصه ها پنهان شوند


کاش می شد آسمان غمگین نبود

رد پای کینه ها رنگین نبود

 


کاش میشد روی خط زندگی

 

با تو بود تا مُنــتـهای زندگی

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 3 شهريور 1394 | 8:21 PM | نويسنده : حدیثه

در اندرون تو كسي ست

دنيايي ست

و ترا ياري خواهد داد كه خواستن را

به شدن بدل كني

و نيرويي نهفته كه گام هايت را

پيوسته به راه تواند برد

پس خويشتن را آنگونه كه مي پسندي ترسيم كن

و دست به كار آنچه بايد.

هر روز تنها گامي بردار،آرام و پر توان

در امتداد آن روياي دلپذير

آري گاه چنين شود كه تداوم راه

سخت و ناممكن آيد

رويايت را فرو مگذار

پس آنگاه ، سحرگاهي فرا خواهد رسيد

كه چشم بگشايي و خويشتن را ببيني

بايسته و پرتوان

و آميختهء آنچه كه ميخواسته اي

اين كمترين پاداش شهامت است

و ايمان به آنكه در توست

و آويختن به روياهايت

روياهايت را فرو مگذار.


دونا لوين

مترجم : دكتر مهدي مقصودي

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 28 مرداد 1394 | 6:52 PM | نويسنده : حدیثه
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین

قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا

مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا

قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند


کاظم بهمنی 


ابزار پرش به بالا
تاريخ : شنبه 22 فروردين 1394 | 9:11 PM | نويسنده : حدیثه

بايد مراقب ترديدها بود!

آنها...

از پنهاني ترين نقاط،

عشق را نشانه رفته اند.

"سعيد ن‍ژاد سليماني"

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 9:47 PM | نويسنده : حدیثه

دلم میخواد...

محکم بگیرمت بغلم و بچلونمت...

جیغ بزنی و با شیطنت بگی:

ولم کن عشقم یکی میبینه...

منم بگم ببینه...

مال خودمی...

عشق خودمی...

عمر منی عزیزم...

بذار همه بدونن...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 3 اسفند 1393 | 11:30 PM | نويسنده : حدیثه

هفت شماره را میگیرم ...
(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)
... بــــــــــــــــــــوق ...
شماره مورد نظر در شبکه زندگی انسانها موجود نمی باشد،
لطفا" مجددا " شماره گیری نفرمایید !
هفت شماره دیگر !
(دوست ، یار ، همراه ، همراز ، همدل ، غمخوار ، راهنما )
... بــــــــــــــــــــوق ...
مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد !
.
.
.
باز هم هفت شماره دیگر !
(خدا ، پروردگار ، حق ، رب ، خالق ، معبود ، یکتا)
... بــــــــــــــــــــوق... بــــــــــــــــــــوق ...
... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید !
... بــــــــــــــــــــوق ...
سلام ... خدای من !
اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یکبار !
من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچکس، هیچ جوابی نداد !
شماره تماس من :
(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)
منتظر تماس شما هستم . انسان !

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 16 بهمن 1393 | 1:5 AM | نويسنده : حدیثه

تو مرجاني، تو در جاني تو مرواريد غلطاني


اگر قلبم صدف باشد، ميان آن تو پنهاني

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : سه شنبه 7 بهمن 1393 | 4:15 PM | نويسنده : حدیثه

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظهء شادی که گذشت،

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز...

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 2 بهمن 1393 | 1:24 AM | نويسنده : حدیثه

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ هست

ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ

مثل ﺩﻝِ ﺁﺩما

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393 | 7:18 PM | نويسنده : حدیثه

 

چه می آید به تو
اخم،
وقتی دیر می شود …
قرار به هم رسیدنمان!

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393 | 7:8 PM | نويسنده : حدیثه

 

اغلب فکر می‌کنیم اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص!
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم
این هنر اوست نه ما
“به یاد ماندنی بودن”
بسیار مهمتر از به یاد بودن است …

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 28 آذر 1393 | 9:52 PM | نويسنده : حدیثه

بگذار در آغوشت پرواز کنم
این پرنده
بی قفس می میرد …

ابزار پرش به بالا
تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393 | 1:2 PM | نويسنده : حدیثه

یه وقت به سرت نزند ! که شعر هایم را بتکانی...

چرا که رسوا خواهم شد...!

و همه خواهند دید!!!

لحظه لحظه تو را در میان واژه هایم...!

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 | 12:48 AM | نويسنده : حدیثه

تنهایی یعنی بعضی اشکای بی دلیل ،

بی‌بهانه ، یه دفعه‌ای ، نصف‌ شبی

عجیب آدم رو آروم میکنه…

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 | 12:33 AM | نويسنده : حدیثه

تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام

اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده

چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند

و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند

باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم

و این یعنی تنهایی

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : چهار شنبه 9 مهر 1393 | 4:16 PM | نويسنده : حدیثه

بی تـــــــــــــــــــو هیچ نمیخواهم....
نه آسمان!
نه زمین!
نه باران!
نه خیس شدن!
نه تازگی!
نه طراوت....
گرمای دستانت را به من بده،همه چیز را از من بگیر...!!!

 

 

ابزار پرش به بالا
تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393 | 3:34 PM | نويسنده : حدیثه

حالا که فکر می کنم میبینم راست میگوید

فشار قبر هم میتواند دوست داشتنی باشد

اگر در آغوشت بمیرم و مرا همانجا دفن کنی

 

ابزار پرش به بالا
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد